دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

تقدیم به دخترکم

مانند یک بهار … مانند یک عبور … از راه می رسی و مرا تازه می کنی … همراه توهزار عشق از راه می رسد … همراه تو بهار … بردشت خشک سینه من سبز می شود … وقتی تو می رسی … در کوچه های خلوت و تاریک قلب مـــــــــن … مهتاب می دمد … وقتی تو می رسی … ای آرزوی گم شده بغض های مـــــــــن … من نیز با تو به عشق می رسم …. ...
26 فروردين 1392

شیرین زبونی های مانلی خانم تا 1392/01/26

عسلک شیرین زبونم اینقدر زبونت شیرین شده که من که مادرتم هیچ، بقیه افرادی هم که تورو میبینن از شیرین زبونی هات بسیار لذت میبرن. تقریبا همه چیزو میگی و وقتی با هم سن و سالات مقایست میکنم میبینم که خیلی بیشتر از اونها صحبت میکنی و یه جورایی قابل مقایسه نیست. دامنه لغاتت تقربا داره کامل میشه و تمام لغاتی رو که روز مره میشنوی میتونی تکرار کتی یه چند تا کلمه رو خیلی بامزه میگی مامان یه ققیقه ایا : یعنی مامان یه دقیقه بیا تلیود مبایک: یعنی شمع !! یا مثلا تولد مبارک سماخودی : سرما خوردی شبت: شربت ایه تولند : اله کلنگ ای خدا جونم: وقتی در حال لوندی و دلبری هستی و میخوای برای مامان و پدر ناز کنی   تازه یه چیز خیلی بامزه ای...
26 فروردين 1392

ازت ممنونم دخترکم

دخترک زود بزرگ شدی مامانم. فقط میخوام از اینکه منو به عنوان مادرت انتخاب کردی و به زندگیم اومدی ازت تشکر کنم. این امیدو عشقی که الان توی وجودم مدیون بودن تو هستم.روحم نفسم، خیلی از بودنت خوشحالم و امیدوار روزهای شیرینی هستم که میخوایم با همدیگه و زیر سایه پدرت سپری کنیم. خیلی دوستت دارم. میبینم فردای روشنی رو که در کنار همیدگه با خوشی و صمیمیت زندگی میکنیم و میدونم که یه رابطه خیلی گرم و صمیمی همراه با عشق بین سه تاییمون شکل میگیره مثل امروز. من و تو وپدر وشایدهم نخودچی های دیگر!! ...
26 فروردين 1392

مانلی و سرماخوردگی بهار

دختر زیبای من سلام این چند روز یه کوچولو سرما خوردی و یه خورده بیحال بودی مامانم. و حسابی هم هم موقع خوردن داروهات برای مافیلم بازی میکنی . تا شیشه دارو رو دست من و یا پدر میبینی شروع میکنی به دویدن ! یه جیغ کوچولو میزنی و با خنده شروع میکنی به دویدن و میری تو اتاق و درو پشت سرت میبندی و یا میری گوشه دیوار قایم میشی و میگی مانلی نیست! خلاصه کلی خنده و در آخر هم کلی گریه و زاری داریم! یه ست وسیله دکتری هم برات خریدم که خودت یه خورده دکتر بازی در بیاری و یه خورده ترست از دکتربریزه و این چند روز حسابی با اونها مشغولی. و دائما میای میگی : سما خودی؟ و سرتو به نشانه تائید هی  بالا و پائین میبری و میدوئی میری کیف دکتریتو میاریو شروع میک...
26 فروردين 1392

خداحافظی با پستونک!!

عزیز دلم دختر گلم سلام از دیروز یه اتفاق مهم توی زندگی برات افتاده!! تصمیم گرفتم پستونک ازت بگیرم. تو هم که عاشق پستونک! البته بیشتر موقع خواب عادت داری که پستونک بخوری!! ولی تازگی ها عادت کرده بودی و طی روز هم اگه به قول خودت ممت رو میدی برمیداشتی و میذاشتی دهنت. فدات شم من، اگه ممتو روی زمین میدیدی میومدی میگفتی کثیفه بوشور! و بعضی وقتها توی پنچ دقیقه میدیدی که ده بار برات ممتو شستم. میترسم که بیشتر از این عادت کنی و برات سخت تر باشه که بخمای دیگه ممت نخوری عشقم و برای دندون هات هم که خوب نیست . البته اینقدر خانم و با شعوری که خدا میدونه. پریشب خونه مامان جون بودیم و یادم رفته بود ممتو بیارم از قبل هم تصمیم داشتم که از شمال که برگ...
20 فروردين 1392

مانلی بلا!

پرنسس کوچولوی خوشگل مامان   دیروز بعد از اینکه از سر کار اومدم  خونه مامان مهناز یه بارون خیلی لطیف و قشنگ داشت می بارید و طبق معمول شما خواب بودی . من هم یه آژانس گرفتم و باهمدیگه رفتیم خونه و توی راه کلی با هم شعر خوندیم و خندیدیم و وقتی هم رسیدیم خونه شما به راننده گفتی :بای بای آقا! آقای راننده هم خیلی خوشش اومد. یعد از اون هم رفتیم حموم و کلی با همدیگه بازی کردیم و بهمون خوش گذشت . شب که پدر اومد خونه شما یه حرکت انحطاری کردی و گوشی تلفن دستت بود و مامان جون پای خط بود و دلت نمیخواست باهاشون صحبت کنی و عصبانی شدی و گوشی رو پرت کردی به زمین !!! از بخت بد آقای پدر هم درست همون جا خوابیده بود و مورد اصابت...
18 فروردين 1392

عروسک نازمن

ملوسک من این شعرو هم خیلی دوست داری و وقتی برات میخونم دوتا دستاتو میزاری رو هم و میزاری روی صورتت و سرتو کج میکنی و بعد از چند لحظه میزاری طرف دیگه صورتت و باز سرتو کج میکنی . یعنی آخر عشوه است این کارت عسلی من عروسک خوشگل من قرمز پوشیده تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده مامان جونم رفته بازار اونو خریده قشنگ تر از عروسکم هیچ کس ندیده عروسک من، چشماتو باز کن وقتی که شب شد اونوقت لالاکن بیابریم توی حیاط بازی بکنیم توپ بازی و آب بازی و طناب بازی بکنیم توپ بازی و آب بازی و طناب بازی بکنیم عروسک خوشگل من، خدارو لحظه به لحضه شکر میکنم که تو رو به من داده. دوستت دارم عزیزه دلم ...
17 فروردين 1392